امشب که سعی داشتم پستای وبلاگ بلاگفامو پیداکنم یه سر به اولین وبلاگی که عاشقانه های دوران دوری رو نوشتم زدم و رفتم به اونروزا
دوستای خوبی داشتم که رابطشون تو مایه های قضیه من بود نمیدونم چجوری شد که یهو دل کندم وبدون گذاشتن اثری کوچ کردم به این وبلاگ
اون دوستایی که خیلی صمیمی بودیم کم کم رفتن بخاطر تغییر رویه قضیه عاشقانه شون
تو وبلاگ قبلیم خیلی بچه تر بودم اینو خودم میدیدم
الانم قبل خواب وبلاگمو نشون شاخه نبات دادم و پستای یک ماهمو خوندیم همش دلتنگی همش مکالمات چند ثانیه ای
یه جانوشته بودم من قول بودنشو به دلتنگیام داده بودم اونروزا خیلی احساسی تر مینوشتم
الان من به ارزوم رسیدم و بعداز1038شبوروز گریه من ماله شاخه نباتم شدم همش گذشت
..........
دوستان توقسمت درباره من متنی رو که یکسال پیش نوشته بودمو گذاشتم حتما بعدا اصلاح میشه
آها این سمت میفته
عجب
اسم کامنت دهنده ها نمیفته چرا
من خودمو گم میکنم
دقت کن یکم
اینطوری چه خاطراتی زنده میشه هاااااااا
پشتشم باز همینطور خاطره میاد تو ذهن آدم
حالا معلوم نیست 5سال دیگه که اینجارومیخونم تو چه مرحله ای باشم
چه قشنگ.الان چه لذتی میبرین از این رسیدن،خیلی میچسبه ها. لحظاتتون همیشه عاشقانه
اره خیلی لذت بخشه
ممنونم
همچنین برای شما عزیزم
سلام.. تبریک صمیمانه بابت به هم رسیدن و مهم تر از اون دونستن قدر لحظاتتون
سلام
ممنونم ابی خانوم