دیشبو قرار نبود برم احیا چون شاخه نبات تنها میشد
اما تو لحظه ی اخر گفتم نمیتونم امشبو خونه باشم و شاخه نباتم منو رسوند مهدیه
خیلی همتونو دعا کردم
بخاطر اینکه دیشب عجله ای شد شام درستوحسابی نخوردم
وقتی م برگشتیم خیلی گرمم بود رفتم دوش گرفتم و سحری نخوردم
حالم خیلی بده نمیتونم وایسم خوبه الان بهترم اما امروز خیلی سخت گذشت به زور نماز ظهروخوندم
تا درس عبرتی باشه که سحری بخورم
یادمه پارسال همین روز نزدیک بود ماشین چپ کنه البته چپ کرد اما خدا رحم کرد بهمون و چیزی نشد
هنوز ازون مسیر که رد میشیم یادم میاد
وای خیلی بد بود موندم چطور هیچیمون نشد
راستی اون فیلمه بود که گفتم میخوام ببینم وفیلم خوبیه
من حرفمو پس میگیرم
روزه ی بدون سحری که واویلاست! به خصوص در این فصل که طولانی ترین روزهای سال رو داریم.
انشا اله که قبول باشه.
خیلی بده بدون سحری
ممنونم
چقدر وقته من مهدیه نرفتم. یک دفعه دلم تنگ شد برای بعد از احیای مهدیه. برای اون سکوت شبانه ...
انگار سبک شدی بعدش