اینروزا خیلی خوبن
مابه هم رسیدیم
به شاخه نبات نگاه میکنم همه گذشته از نگاهم میگذره
16سالم بود فکرمیکنم خیلی بچه بودم عاشق شدم اما عاشقیم بچه گانه نبود نمیخواستم بچه بازی باشه
بهش گفتم اگه دوسم داری بمون نذار بعد که رفتی بخوام باکسی دیگه زندگی کنم
گفتم اولش تو اخرشم تو
یاتو یا هیچکس
به خدا هیچکدومش بچه بازی نبود
بعدش شد که بمونه پاش خودش میگفت ما کوردا پای حرفمون وایمیستیم
اولش جداشدم اما وقتی برگشت گفت هیشکی تو نمیشه یاتو یا هیچکس من پات وایسادم تو هم قول بده بمونی
اونشب تو خوابگاه بودم بدو از پله ها اومدم پایین کنار راه پله انا بود وقتی بهش گفتم خیلی خوشحال شدم ومن فکر کردم باید اونلحظه
بیشتراینا شوق کنم هرچند الان میگم اون لحظه اون تو دلش اتیش بوده
کارای خدمتشو انجام داد اونروزای اخرم ابله مرغون گرفته بود برج 2سال91بود رفت خدمت
گفته بودم اما هنوز کسی عمق سختیای مارو تو اون مدت نفهمیده
اینکه عشقت بره خدمت و بیخبری باشه وازین حرفا نه من یه چیز دیگه رومیگم
خدمت تموم شد 5روز بعدش بوشهر بود
یه روز بارونی تو پل هوایی برای اولین بار
همش توراه بودم میگفتم وای دستشو نیاره جلو من روم نمیشه دست بدم اون نامحرمه
اصلا نفهمیدم چجوری گذشت ازشوق هیچی رو متوجه نبودم
گذشتوگذشت وای همه چی انگار فیلمه باورم نمیشه انگار اون من نبودم
دوشب پیش خیلی فکرم مشغول بود میگفتم نکنه همش تموم شه نکنه یه روز بیاد که شاخه نبات منو دیگه دوس نداشته باشه
روزی هزار بار میپرسم
دوسم دارییییی؟
حتی خواب دیدم منو ول کرده باهام حرف میزنه میگه الکی نگرانی
من دوست دارم
توانگار برای منی انقد شوق دارم سرکارمیگم الان جیگرطلا خونه منتظرمه
خدایا این روزا تموم نشن
خدایا اینروزا خواب نباشه
ای جانم.. خوشبخت باشید
ممنون عزیزم
همچنین
عزیزم عشقتون روز افزووووووووون
نگران نباش فقط از زندگی لذت ببر
ممنونم عزیز
برام جالبه که همدیگه را ندیده این قدر هم را دوست داشتید.
برامنم جالبه
وباورنکردنی